می خوام شروع کنم به حرف زدن! همه بیاین لطفا! عجب من و افکارم مهم هستیم! 

می خواستم از اینکه چطور درس و کار و زندگی  میگذره بگم براتون. چون برای آدمهایی که دارن این متن رو می خونن مهم ترین چیز دنیا اینه که من تو دانشگاه چه گلی به سر مامانم زدم یا کجا کار گیرم اومده یا برنامه های آینده م چیا هستن!

اصلا همین جمله ی بالاست که باعث می شه من تند و تند پست بذارم و در مورد رویاهای شبانه و روزانه م باهاتون صحبت کنم! چون من مهم هستم و شما هم موضوعی از من مهم تر برای رسیدگی بهش پیدا نکردید!

نه من خودشیفته نیستم!!!!! من فقط احساس میکنم که توی قاب وبلاگم مهم میشم. اونقدر که آدمها حرفهامو میخونن ... بدون اینکه وسط حرفم بپرن! می تونم مدت ها راجع به جمله ای که می خوام بگم فکر کنم و نگران این نباشم که الان یکی می پره وسط حرفم! این رویای همه مون نیست؟! که اینقدر مهم باشیم که وقتی شروع می کنیم به حرف زدن جیک کسی در نیاد و همه منتظر باشن ببینن ما چی می خوایم بگیم؟!

نمیدونم... شاید علتش اینه که دنیا اینقدر بد شده که موضوع مهم روز زندگی خصوصی فلان بازیگر میشه! عیاشی های فردی که از نظر تفکر در سطح پایینی از فعالیت مغزی قرار داره! توی همچین دنیایی مجال صحبت به افرادی داده نمیشه که چهره زیبایی ندارن. صدای چلچله ندارن . ماشین فلان و ویلای فلان ندارن. مدیر عامل هیچ شرکتی نیستن و برای هیچ تیم فوتبالی توپ نمی زنن! یا حتی بدتر از اینها مجال صحبت به افرادی داده نمیشه که می خوان قبل از حرف زدن فکر کنن! توی این همهمه ی عجیب فقط کسانی می تونن حرفشونو بزنن که 

 

ولش کنین ... گاهی صحبت نکردن هم انرژی زیادی میخواد. شاید برای همینه که بعضی ها حاضرن قسم بخورن که صدای سکوت رو شنیدن !

 

+ یه مدت نبودم به تدریج و کم کم میام وبلاگاتونو زیر و رو میکنم اصلا نگران نباشین!