دلم میخواهد بپرسم : حسش میکنی؟ جریان بینمان را؟

و فقط من و تو بدانیم که اصلا جریانی وجود دارد . 

روزی نوشتم : غریبه ی قلبم ، خوش آمدی . و مطمئن بودم که غریبه ای آمد ... پیش از آنکه بیایی دلم برایت تنگ شده بود .

قلبم را خانه تکانی کرده ام برایت . 

گویی هیچگاه نشکسته بود . طوری دوستت خواهم داشت گویی هیچ گاه عاشق نبوده ام و طوری اینرا فریاد میزنم که گویی اولین بار است آنرا به زبان می آورم ...


اردتمند تو ، من