من هنوز عمیقا بر این باورم که حداقل یک عدد استاکر عوضی دارم تو این وبلاگ. و دلیل بسیار مهم ننوشتنم همون چند تا استاکریه که دارم و میدونم هستن. میدونم بر مبنای فکت.
نه تنها اینستاگرام رو کاملا پاک کردم و نابودش کردم، تمام سوشال میدیا رو از زندگیم بن کردم. دیلی تلگرامم رو خصوصی کردم. هر آدم جفنگی رو بلاک کردم.
تو زندگیم ۶ نفر دارم که فقط یکیشون مجازی نیست. و همه اینا بعد از اغتشاشات، دلیلشون همین استاکر آشغال عوضی لجن بیخانوادهی بزدل روانی لعنتالله علیهه.
آقای استاکر ممکنه اینو یه روز بخونی. چون بهرحال ذاتت مریض و روانی و استاکره و عمرا بتونی بدون بستری شدن خود به خود خوب بشی. پس میدونم ممکنه با خوندنش احساس قدرت کنی. و فکر کنی که آره موفق شدم تو زندگی این دختر تاثیر بذارم. ولی باس بدونی که من تو رو در حد یه کپه لجن کنار اتوبان میبینم. تو خطرناک و روانی هستی. حتی ممکنه یه روز پاشی بیای یه بلایی سرم بیاری. چون مریضی. قبل اینکه دیر بشه برو خودت رو بستری کن. باشه؟ من هر بلایی سرم بیاد تو میری بالای چوبه دار و خب اگه میخوای بری بالای چوبهی دار منو تو زحمت ننداز و خودت به داد خودت برس. یا بستری شو یا بیواسطه برو بالای چوبه دار. خب؟ میفهمی چی میگم؟ اینقدر لجن نباش. سی سالمون شد. نفهمیدی ازت خوشم نمیاد؟ چرا باید حتما تخریب شخصیتت کنن تا بری پی کارت؟ چرا مث همهی آدمای عادی وقتی میشنوی نه، نمیری پی کارت؟ چرا عزت نفس نداری و اینقدر حقیری؟ برو رو روانت کار کن. بهترین کاریه که میتونی بکنی.
و در این نقطه، دقیقا جاییه که باید خودت فقط خودت رو دوست داشته باشی نه که دنبال عشق و دوست داشته شدن از جای دیگه باشی. چون تو این دنیا یه حقیقت بزرگ وجود داره: آدما به نفس کشیدن یا نکشیدنت اهمیت نمیدن. برو یه ور دیگه نفس بکش حالمو بهم زدی.
Anyways...
من همیشه بعد از هر رقتار ناملایمتآمیز با آدما عذاب وجدان شدید میگیرم حتی اگه طرف کاملا مقصر باشه. ولی دو سه روز پیش بعد از هفت سال، یک استاکر بیوجود رو با خاک کوچه یکسان کردم و هر چی از دهنم در میومد رو بهش گفتم. هر چند لیاقتش بیشتر از اینها بود و هنوز که هیچ حس عذاب وجدانی بهم دست نداده و حس خرسندی و سبکبالی مینمایم.
سوال مهم اینه که چراااا من اینقدر آدم روانی دور و برم جمع میشن؟ منی که تو زندگیم یه هدف بیشتر ندارم و اونم اینه که یه جوری برم و بیام که در مرکز توجه هیچ کس نباشم. چطور این روانیا منو پیدا میکنن و به صورت بیمارگونهای منو تو مرکز توجهشون میذارن؟ چرا جدی همه رو برق میگیره منو گوز ادیسون؟ خدایا کرمت رو شکر. نمیخوام ولله. دوس ندارم هیشکی یدونه من وجود دارم. چرا با من اینکارو میکنی...
لعنت به تکتکشون. امیدوارم جدی از زمین ورداشته بشن.
اینقدر این حس پاییده شدن، اونم به صورت بیمارگونه، حس بد و آشغالیه که حتی براشون آرزوی مرگ هم بکنم عذاب وجدان نمیگیرم.
تنهایی، سکوت و تنهایی همهی چیزیه که میخوام. بذارین تنها باشم. توی یه وبلاگ چسکی هم نمیتونم خودم باشم... خودسانسوری، خودسانسوری، خودسانسوری.
+البته خیلی خوشحال نشو استاکر مریض. یه دفتر دارم توش کلی چیز مینویسم. احساساتم، داستان هام. و تو هرگز اونا رو نخواهی فهمید.