باز هم زندگی من رو خشمگین کرد و اومدم اینجا تا خشمم رو خالی کنم

میرم سر اصل مطلب. با وجود خط قرمزهای مشخص و واضحی که دارم تو زندگیم زیادی بهم بی احترامی میشه. 

آیا اعصاب سر و کله زدن با آدمهای این چنینی رو دارم؟ خیر

آیا علاقه ای به اینترکشن با چنین محیط هایی دارم؟ خیر

آیا به دنبال دراما میگردم و سرم تو کار بقیه س؟ خیر

آیا جز اینه که یه گوشه میشینم کارم رو میکنم و میرم خونه مون؟ خیر

آیا جز اینه که دانشگاه تهرانی بودم؟ رتبه تک رقمی بودم؟ شاگرد اول بودم؟ خیر

پس چرا باید این جمله از دهن یکی در بیاد : «خانوم فلانی هم آیکیوش پایین نیستا؟» ؟

نه بابا؟ ولی آیکیوی تو اینقدر پایین بوده که تازه اینو فهمیدی :))

قطعا تو جای درستم نیستم. اگه تو جای درستم بودم تو به خودت اجازه نمی دادی همچین حرفی رو بزنی.

اگه من تو جای درستم بودم آیکیو رو به طور دقیق و مستند نشونت میدادم.

ساده بودم و هستم. اینه که خشمگینم میکنه.

از دست خودم عصبانیم که فکر کردم جایگاهم به مرور زمان درست میشه. 

به آدمای احمق اجازه دادم به من برتری پیدا کنن. به اسم اینکه من نباید خود برتربین و خود بزرگ بین باشم. به اسم اینکه من باید با فروتنی کسب تجربه کنم.

ولی من هم برتر بودم هم بزرگ تر بودم. هم سوادم بیشتر بود هم انگیزه و توانایی هام بزرگ تر بود. من فقط اینقدر خشمگینم که دلم نمیخواد دیگه برم سر کار.

دوست دارم بهترین زمانم رو بذارم روی برند شخصی خودم. به جای اینکه برای آدمای بی ظرفیت کارهای پیش پا افتاده بکنم. اینقدر بی ظرفیت که جایگاه خودشون رو فراموش کردن.

شماها فقط یک انسان هستین و بس. خدا نیستین.

فقط هنوز نمیدونم دقیقا چجوری قبل رفتنم اینا رو بمالونم به هم که جیگرم حال بیاد. اینو باید با خودم حل کنم.

بدون دردسر بیام بیرون یا آتیش به پا کنم بعد بیام بیرون؟ مساله این است.

کاش تا وقتی خشمگینم آتیشه رو به پا کنم وگرنه عقلم بیاد سر جاش میگم ولش کن و گذر میکنم. :))