سلام خدا جون

چیزی نمی خوام

فقط می خوام اونجایی باشم که اون هست

هوایی رو نفس بکشم که اون می کشه

من هنوز متعلق به این جسمم

ولی قول می دم هر کاری ازم بر بیاد انجام بدم تا بتونم یه روز دوباره ببینمش

می خوام یه عمر با عزت داشته باشم که بتونم خطاهامو جبران کنم

که بتونم یه ذره هم شده به تو نزدیک تر بشم تا بتونم دوباره ببینمش

حسرت هام زیاده ولی یادم نمیره که منم یه روز میمیرم و اگه تا زنده ام خودم برای خودم قدمی بر نداشته باشم، اون موقع حسرت های واقعی سراغم میان.

وقتی میری قبرستون و حضور ارواح رو حس میکنی به یادت میاد که همه یه روز رفتنی هستیم

 

...

And I never minded being on my own
Then something broke in me and I wanted to go home
To be where you are
But even closer to you, you seem so very far

...