همین کیبورد هم شعور داره. احتمالا دوست نداره باهاش خزعبلات تایپ کنم. فکر کردم چون آدمیزادم و قدرت انجام کارها و در اختیار گرفتن چیزها رو دارم، «حق»ش رو هم دارم؟ :))))))
بشریت جوری دچار رذالت و استحاله فطرت هست که خودش و امیالش رو محور میبینه. بنابراین خودش رو خدا و «رب» این عالم میدونه. اربابی که میتونه برای خودش قانون گذاری کنه و کره زمین رو اداره کنه. و این بشر می جنگه تا رب الارباب این کره خاکی بشه. بدون اینکه توجه کنه که هر چقدر هم بجنگه و خون بریزه، بازم خالقی که همه عوالم و موجودات رو خلق کرده، فلج نیست:)) خودش ربوبیت این عالم رو هم به دست گرفته. براش قانون گذاشته و از توی انسان می خواد بهش عمل کنی. دوست نداری؟ نداشته باش. به جهنم!

 

خسته شدم از حرف زدن با زبون نفهم های خودبین خودخواه خودشیفته ای که خیال میکنن چون «دلشون» میخواد کاری رو بکنن پس «حق» دارن اون کارو بکنن. یه مشت رذل پوچ بی مایه. روزی به خودشون میان که دارن رو جسد متعفنشون خاک میریزن. خب... به درک.

 

منتها دعایی که هر روز میکنم و از خدا میخوام که به تازگی به خواسته هام اضافه شده اینه که روزی به این کثافتی که اینقدر ازش متنفرم تبدیل نشم و در کنار اینها نفله نشم. مثل آدم بمیرم، ناامید نکنم، اگه شد سرافراز کنم.

 

نمی فهمن که... اینقدر غرق این دنیان، اینقدر حقیرانه پی این دنیا و دو روز زندگی شونن که «عقل» کاملا تعطیله. شهوت و غضب کنترلشون میکنه. ولی طولی نمیکشه. 60 سال؟ 70؟ 80؟ بالاخره که میمیری بدبخت :)) پول، زیبایی، دوستات؟ همه رو از دست میدی. میمیری. و وقتی مردی اونقدر متعفن هستی که تنها دوست واقعیت یعنی خدا، نمی تونه تو رو پیش خودش ببره. اون موقع به واقع تنها خواهی بود. تو موندی و حسرتِ سفر در زمان و بازگشت به همین حالا. که به خودت هشدار بدی. ولی متاسفم. دیگه خیلی دیره. عاقبتِ کسی که حرف خداوند رو نشنید، یا شنید و مسخره کرد همینه.
 

بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ

(انسان شک در معاد ندارد) بلکه او مى‌خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!