۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

همه دروغ میگن بجز من

دوست دارین بهتون دروغ بگن

من اینو فهمیدم و بهش رسیدم. بهتون میگن که فوق العاده ترین زندگی جذاب عالمو دارن که پر از فراز و فروده. درد هاش هم هیجان انگیز و جذابه. ولی من میدونم که دروغه همه ش و شما هم لبخند میزنین و باور میکنین. 

البته خب چه اشکالی داره. دروغ راست حقیقت و ای مزخرفات برای کساییه که اهمیت میدن. مثلا من، اهمیت نمیدم.

میتونین دروغ بشنوین و باورش کنین یا باور نکنین یا اصلا ... بذارین پیچیده ش نکنم. میخوام بگم که من بهتون دروغ نمیگم. چون تو این مرحله از زندگی م هیچی برام مهم نیست. الان تنها چیزی که اهمیت داره وجود نداره و من رو خیل عظیمی از چیزهای غیرمهم احاطه کردن. اما نمیخوام در مورد مشکلاتم بهتون چیزی بگم. میخوام بدونین که عمیقا میبینمتون. همه تونو. چه مجازی چه حقیقی. میبینمتون و هزار حرف دارم که بزنم. اما چشمام به کیبورد خیره میشن... چشمام به چشماتون خیره میشن ... و توی ذهنم این میاد : "که چی؟" و توی کسری از ثانیه دوباره همه چیز مفهوم خودشو از دست میده. من میمونم ... رفرش های بی پایان صفحه های عمرم ... و حرفهای نزده که بعد مدتی فراموش میشن. من میمونم و بعد هیچ کس نمیمونه. همه چیز تموم میشه و من میخوابم و دیگه بلند نمیشم.

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • لیمو ‌‌
    • پنجشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۸

    نامه به کسی که میدونم هیچ وقت نمیخونه و خوشحالم که هیچ وقت نمیخونه

    لعنتی اصلا دوستت ندارم. اصلا. ولی نمی تونم فراموشت کنم. با من خاطره های عمیقی ساختی و ول کردی رفتی. مگه نگفتی دخترا فلانن احساساتی ن باید از مردشون اجازه بگیرن؟ درسته زر زدی و منم بخاطر همین کارات گذاشتمت کنار ولی تو که احساساتی نبودی چرا رفتی آخه؟ مثلا تو باید مث یه مرد میموندی. اما نموندی. حالا که بیشتر فکر میکنم میبینم تو نمی خواستی بمونی. میخواستی بری و میخواستی منم زندگی مو زمین بذارم و باهات بیام. ولی من زندگی مو فدای تو نکردم. شاید چون تو هم هیچیو فدای من نکردی. حتی دروغ گفتی یا پشت من در نیومدی. منو به خاطر بعضی حرفام مسخره کردی منو اونجور که لایقش بودم دوست نداشتی. خب بچه بودی. شایدم هنوزم باشی. خرده نمیگیرم بهت منم حتما مزخرف بودم. ولی متاسفانه چیزی که یادم نمیره پلی لیست هامونه. {شبانه آهنگ گوش کردنامونه}چون خیلی سعی کردم باز هم اینو با کسی تجربه کنم اما نتونستم و می دونم که تو هم موفق نمیشی. خودشیفته نیستم ولی مث منو جایی پیدا نمیکنی. بقیه جور دیگه ن و ما جور دیگه ای بودیم. شاید توی زندگی مون آخر شب بشینیم به هم فکر کنیم و با خودمون بگیم که اگه با هم بودیم به این روزمرگی احمقانه دچار نمیشدیم و اگه با هم بودیم خوشبخت بودیم. اما من دوستت ندارم. دیگه ندارم. پس میتونم حدس بزنم که تو هم دوستم نداری. من سنگ شدم و مغرور شدم و دیگه کسی رو دوست نداشتم و از ترس دوباره شکست خوردن دیگه بازی نکردم. کار عاقلانه. تو ولی میدونم که مثل من نکشیدی کنار برای همینه که خیلی دلم میخواد بدونم آخرش با کی می مونی. آخرش اون کیه که برات اینقدر مهمه که میمونی و باهاش زندگی تو میسازی.  میخوام بدونم مرد چه کسی میشی.

     

    هنوزم یواشکی ناراحتم که نمی تونم آهنگای جدیدمو برات بفرستم و با هم گوش بدیم بهشون :)

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • لیمو ‌‌
    • سه شنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۸
    من لیمو هستم همین
    گاهی شادم گاهی غمگین
    The Lazy Blogger
    موضوعات
    ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم