کلا همیشه یکی از چالش های زندگیم انتخاب کردن بوده ... انتخاب کردن یکی از کاراییه که بخاطرش مجبور میشم بمیرم و زنده شم. 

برای همینه که هرگز نمی تونم بین دو تا لباس، یکی رو انتخاب کنم. حالا هرچی تعداد لباسا بالاتر بره کار سختتر میشه.

ولی سختترین انتخاب ها انتخاب هایی هستن که فقط یک انتخاب داری. یک انتخاب غیر قابل تعویض! اینجاست که من سکته میکنم، میمیرم و زنده میشم ... ولی نهایتا دلمو به دریا می زنم و یه لباس رو از بین اون همه لباس رنگ و وارنگ انتخاب میکنم! تبعات این انتخابم هم کاملا به خودم مربوط میشه و کسی مسئولیتشو نمی پذیره.

حالا چی میشه اگه من نخوام انتخاب کنم؟؟ چون یه ترسوئم؟ آره چون یه ترسوی بدرد نخورم. ولی بعضی انتخابا خیلی سخت ترن. سخت تر از انتخاب بین چند تا لباس. انتخاب یه روش زندگی ن و ازشون برگشتی نیست. اینجا من اگه نخوام انتخاب کنم فقط به خودم ضرر زدم پس مجبورم انتخاب کنم. اما هر انتخابی که بکنم منو سرخورده و افسرده میکنه. فکر کردن بهش حتی منو تا مرز مرگ درونی می بره. چی می شد اگه اون یکی رو انتخاب می کردم؟! این فکر مغزمو می خوره. مثل یه کرم . و نهایتا روزی که آخر یکی از دستم خسته بشه و بزنه تو سرم و سرم از وسط شکاف برداره و باز شه، همه می فهمن که عجب تهی مغزی بودم! اون روز دیگه فایده نداره. امروز باید انتخاب درست و بکنم!‌

 

 

ولی چطوری؟!؟! این سوال رو اگه بتونم جواب بدم خیلی مردم!