حقیقت این است که برای نوشتن فقط قلم و کاغذ و ایده ، حالا هر چقدر هم عالی ، کافی نیست.

عنصر گم شده، درد است. برای اینکه وبلاگ نویس شوید یک دل پر درد احتیاج دارید. دلی که با خودش میگوید چه روز گندی! و شروع به نوشتن میکند و شما میخوانید و فکر میکنید چه متن زیبایی!

این به کنار

عده ای هستند که اصلا مشهورند به چرند نویسی! اینها دیگر باید خیلی سختی کشیده باشند! آنقدر که نمی دانند از کجا باید شروع کنند یا اصلا چه بگویند. اینها نهایتا مجبور می شوند احساساتشان را یک جوری منتقل کنند. اگر موفق نشوند شما را بگریانند، می خندانندتان. اگر جزو اینها نیستید در واقع وبلاگ نویس نیستیدحالا قلمتان هرچقدر که میخواهد خوب باشد. اگر میخواهید یک وبلاگ نویس باشید باید اول یک دغدغه پیدا کنید. یک درد. در غیر اینصورت نه وقت ما را بگیرید نه وقت خودتان را تلف کنید

 

+یکی نیست بگه خب تو مثلا دردت چیه بچه جان؟

++فکر کردم درد باید قرمز باشد!

+++اینجا نشسته ام و در حالی که سرم را به نشانه ی تاسف چپ و راست میکنم ،لب هایم را به هم دیگر فشار میدهم که کمتر حرف بزنم و وقت ملت را هم کمتر بگیرم ...

++++یک جمله بعد از آخرین جمله ی متن نوشته بودم که بنا به دلایلی حذف شد. نمی گویم جمله چه بود اما همین را بگویم که وقتی زخم هایتان را به معرض نمایش میگذارید انتظار داشته باشید که یک نفر هم بیاید و نمک روی آنها بپاشد و بهتر نشود که نشود ...